منوی شبکه های اجتماعی تنظیم نشده است. شما باید منویی ایجاد کنید و آن را به منوی شبکه های اجتماعی در تنظیمات منو اختصاص دهید.
شبیه دری نیمه بازیم
باد به بازی مان گرفته
از بسته بودن خود شادمانیم.
اینجا برنده کسی است
که به آخر خط می رسد.
ما مومیایی خویشیم
به تنفس هیچ زنده ایم
آفتاب تازه زده بود. امّعقیل داشت کاغذ پارهها را ریز میکرد، میریخت جلوی بز. بز از دَم و شرجی بیحال بود و پستان خشکیدهاش لای پاهایش تکان میخورد. کاغذها را بیمیل بو کرد و بیمیل جوید. امّعقیل چِلّابش را روی سر محکم کرد، چمباتمه زد روبه بز و آه کشید. امروز هم شرجی بود و خفه بود و آسمان زرد بود. مثل دیروز و پریروز و لابد فردا و پس فردا. شرجیِ چه موقع توی بهار؟ خورشید زور میزد نورش را از لای بخار رد کند و بتاباند روی زمین. زورش ولی نمیرسید. به جای نور، هرمش میریخت روی خاک. خاک بخار میشد؛ تنهی سوختهی نخلها بخار میشد؛ خانه بخار میشد؛ امّعقیل هم انگار داشت بخار میشد. آخ اگر عقیل میآمد و کولر گازی میآورد…
زبان و فضای شعر آتشی، هم در وجه اجتماعی-سیاسی- فرهنگی و هم در وجه عاشقانه متأثر از محیط بومی جنوب است. به عبارت دیگر رمزگانهای اجتماعی شعر آتشی برآمده از محیط زندگی شاعر و شرایط حاکم بر محیط و در مدل کلانتر مرتبط با تاریخ سیاسی – فرهنگی ایران است و ریشههای سفت و سخت در اساطیر و باورها و انگارههای قومی و وطنی دارد. این نشانهها و عناصر و رمزگانها را میتوان در تمام آثار شعری او دید. به همین دلیل شعر آتشی از نظر صورخیال متکی به ذهن خلاق او در تأثیرپذیری از زیست بوم اوست، نبوغ او در آفرینشگری عناصر بومی-تاریخی- فرهنگی است که برای اولین بار به واسطهی قلم او وارد زبان شعر مدرن جنوب شدهاند.