دختر دلاور كوباني
محمود جوادیان(وهمن کوتنایی)
جغرافياي حسرت دور
آواز خاموش غربت
جغرافياي جهانِ درد
فاجعه
جغرافياي ناسازواره
جغرافياي آشوب
در تاريك- روشنِ پنهان و
باز
جغرافياي كوچ
جغرافياي خسته، خشم
دل نهاده
برگسل لرزان خاك
***
اين گونه
از دور و ديرين آمدي
تا آبروي امروز جهان شوي
اي دختر پيروز
اي قامت بلند« كوباني»!
دختر خاطرههاي كهن
فرزند فرازمند ايران شهر!
گُرد آفريد امروز!
ماده شير« ماد»
پهلوان « پهله»!
پارتيزان « پارت»!
دختِ دلاور ايرانِ بزرگ!
دختر غرور خاموش!
كردِ كوهبان كوباني!
دختِ ترانه و توت و تابستان!
دختر ِ رنج و رايحهي روياي فردا!
دختِ دست در دست و
همدوش و همراه و هم پيمان و هم پشت
همدلِ مردم بينا!
جان در دست و
ترس در پنهانِ دل و
بيم روزهاي دشوار
دختِ كوه و گندم و كار!
دختر دلتنگِ دشتهاي تنگ
درههاي ژرف
كوههاي بلند!
دختِ كوچ ِ مردانِ همواره
زنان سرزمينِ كران تا كران
آتش و آلاله
و لرزش غنچههاي پنهانِ باغ
در هجوم تنفسِ مسمومِ بيابان ورزان
دختِ امروز
چراغي دردل و
اناري در دست
و نگاه بر افق فردا
***
هنوز سايهي ضحاك
آن و حشت زوالِ خرد
آن دهشت و تباهي شهر و خانه
و آن كشتار آشپزخانه
پيداست
ديروز سايهي دروغ و خشم مردان ضحاك
امروز سايهي جهل و دهشتّ مردان ِ عبوس
ديروز در پناه بيابان و رَمه
درآغوش البرز پير
با يارانِ فداكارِ جوان ِ كوه
امروز در پناه كوه و دره وانديشهي فردا
و در تپشِ قاب قلبهاي جهانِ نو
هنوز اضطرابِ جان وزندگي
جاري است
هنوز در انتظار « كاوه»
چشم بر فراز البرز و
« كوهيارانِ» اسطوره
هنوز« ارمانك» و « گرمانك»
خواليگرانِ تدبير
در پنهانِ آشپزخانه و هر روزنهي اميد
به ياري « داد» ميآيند
تا جهان از جوانه
و انسان از آزادي
خالي نماند
كاوههاي سوگوار كرد
در افقهاي امروز درخشيدند
تا جوانههاي فريدون
بر شاخهي بزرگ ديروز باغ
برآيند
امروز
هواي تازه ميدهد
تاجوانهي سرود كوباني
در گسترهي جهانِ امروزِ نو
شكوفه بزند
و صداي آرام زندگي
در خاك
رستاك شود