آی جنون! جنون مقدس! دیر که میکنی فکرم میرسد به پرتگاه از ترس تجاوز به تو که میگویند تعرض
خود را به بیرون بپراکن
بیا و برهانم این چهرهی من نیست
این چهره چهره نیست
دیر که میکنی شمعی میشوم تزئینی
به دستهایم دست بکش
به استخوان روانم
بگو که دیر نشده
آی جنون! جنون مقدس!
دسته: شعر
پشت چهارمش هستم
جد پهلوانم جن شیرخواره را کشید از دهان جانوری عظیم و تا هفت پشتش را مقرب کرد در سپیده دمی مهآلود
با این وجود احتیاط با آب جوش میکنم و قصههای سرد
و حواس پرت لباسهایم
به ویژه در عکس
تو با جوانه سیر میشوی؟
و پوش را به موهایت میدهی در حالی که آنها زیر چادرند و در حال یخ زدن؟!
اتفاقا شاید نزدیکتر باشند
بچه که نداشتی کوتاه بیایی
لطیفهات را لااقل تا آخر بگو
به درد دلداری نمیخورم من
در برابر خواب مقاومت کردهام
و پافشاریِ در درگاه
یک عالمه قصه دارم برای نگفتن
حریفت را واقعی بگیر و قوی بگیر
وابستگی تفاوت دارد
الان باید مهتاب روی قبرشان تابیده باشد
افتان و خیزان برگها را ندیدهای؟
و گرانی؟